مجنون الحسیناینجانب وحید اکبری درسال1366درتبریزدیده به جهان گشوده ام.ویکی ازخادمین کوی ائمه اطهاربلاخص اباعبدالله الحسین(ع)هستم.این وبلاگ وسایت براساس اسنادوکتاب های تاریخ طبری،لهوف،منتهی المال،بهارالنوار...نوشته شده وبه هیچ عنوان عقیده شخصی اینجانب نمی باشد.این وبلاگ وسایت رابه روح تمامی شهدابلاخص مهدی و حمید باکری تقدیم مینمایم.دوستان بازدید کننده خواهش میکنم حتماً نظر بدین و هرگونه پیشنهادوانتقادداشتین بامادرمیان بگذارید.
http://majnounhossein.ir
2018-04-20T05:03:34+01:00text/html2016-06-24T20:34:04+01:00majnounhossein.irوحید اکبریفرات وحضرت اباالفضل عباس علیه السلام
http://majnounhossein.ir/post/230
<font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">برای دلاورِ غیوری همچون عباس، دشوارترین مسؤولیت، ماندن برای نوبت آخر است. برای او كه جانی لبریز از ایمان و قلبی سرشار از شور و شهادت طلبی داشت، ماندن تا اخرین لحظات عاشورا و تحمّل آن همه داغِ برادران و یاران و غربت و مظلومیتِ سیدالشهدا بسیار سنگین بود، امّا تكلیفی بود كه بر عهده داشت.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">نیروهای تحت فرمان عباس به شهادت رسیدند. او بهعنوان فرمانده بیسپاه چه میتوانست بكند؟ سردار تنها و بیلشكر، احساس تنهایی و دلتنگی كرد. وقتی دید كه چه ستارههای درخشانی بر زمین كربلا افتاده و چه قهرمانان آزادهای به خون غلتیدهاند و برادرن و برادرزادگان و اصحابِ با وفا و مخلص امام بر ریگزار تفتیدة كربلا بر خاك آرمیدهاند، شوق پیوستن به آنان در درونش التهابی عجیب پدید آوردواشتیاق زایدالوصفی به شهادت، او را به حضور امامحسین كشید تا اجازة میدان و رخصتِ نبرد نهایی را بگیرد.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">امّا امام اجازه نداد و فرمود: «انت صاحبُ لوائی؛ تو پرچمدار منی». یعنی اگر تو به میدان روی و كشته شوی، پرچم اردوی حسینی فرو خواهد افتاد. او به تنهایی برای امام حسین، مثل یك سپاه بود و حامی امام و مدافع خیمهها و باز دارندة دشمنان از هجوم به زنان و كودكان.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">امّا بی تابی عباس برای جهاد و شهادت، بیش از آن بود كه بتوان او را به درنگ وا داشت، با اصرار از امام رخصت میدان طلبید و گفت:از این منافقان دلم به تنگ آمده است، میخواهم انتقام خویش را از آنان بستانم.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">درست است. داغ آن همه شهید بر دل عباس نشسته است. دشوار است كه این شیر بیشة شجاعت و نمونة والای رشادت را نگه داشت. امّا كودكان هم تشنه بودند و صدای العطش آنان بلند بود. عباس هم منصب سقایی و آبرسانی به خیمهها را داشت.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">عباس خود نیز تشنه بود، امّا وقتی نگاهش به بیتابی كودكان امام حسین(ع) و كاروان كربلا میافتاد و چهرههای زرد و لبهای خشكیدة آنان و مشكهای خالی را میدید و نالههای «واعطشاه» را از آن خردسالانِ گریان میشنید، تشنگی خود را از یاد میبرد.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">امام از عباس خواست كه حال كه میخواهی بروی، پس آبی برای این كودكان تشنه فراهم كن: یا از دشمن بخواه یا از فرات بیاور؛ آنگاه این تو و این میدان و این نبرد با این فرومایگان پست.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">اباالفضل به سوی سپاه كوفه رفت. آنان را موعظه كرد، از خشم خدا بیمشان داد و خطاب به ابن سعد گفت:</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">ای پسر سعد، اینك این حسین، پسر دختر پیامبر است. یاران و خاندانش را كشتید. خانواده و فرزندانش تشنهاند. آبی به آنان بدهید كه عطش، دلهایشان را كباب كرده است و...«.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">سخن عباس آنان را به تكاپو وا داشت. همهمهای میانشان افتاد. برخی دلشان به رحم آمد و اشك در چشمشان نشست، امّا از آن میان «شمر» فریاد زد: ای پسر علی، اگر روی زمین همه آب باشد و در اختیار ما، هرگز یك قطره از آن هم به شما نخواهیم داد، مگر آن كه تن به بیعت با یزید بدهید.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">عباس در برابر این همه فرومایگی و پستی و خبث، چه میتوانست بگوید یا چه كند؟ نزد برادرش برگشت و طغیان و سركشی آنان را به عرض امام رسانید. در همین حال بود كه صدای كودكان را شنید: العطش... العطش! آب... آب.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">عباس دید كه آنان در آستان هلاكتند، با این لبان خشكیده و چهرههای رنگ لاریده و چشمان بی فروغ. عباس زنده باشد و حال كودكان امام، این چنین؟... سوار بر اسب شد، مشكی به دوش انداخت و شمشیر برگرفت و به سمت فرات تاخت وچنان حمله كرد كه حلقة محاصره را از هم درید و خود را بهآب رساند. مشك را پر از آب كرد تا این مایة حیات و طراوت را به خیمههای بی آب و افسرده و لبهای خشكیده برساند.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">سینهاش از عطش میسوخت. آب سرد و گوارای فرات هم پیش چشمانش موج زنان میگذشت. دست عباس رفت تا كفی از آب بردارد و بنوشد، امّا موج تند یك احساس انسانی، موجی از وفا در ضمیرش جوشید، به یاد وصیت علی(ع) درشب شهادتش و به یاد لبهای تشنة امام حسین و كودكان عطشان افتاد. بنوشد یا ننوشد؟</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">جان عباس با جان حسین پیوند داشت، یك روح در دوبدن بودند. عباسِ وفادار چگونه از شطّ فرات آب گوارا بنوشد، در حالی كه لبهای حسین از تشنگی خشكیده است؟ هرگز، این رسم وفا به برادر نیست. به خود خطاب كرد:</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">ای نفس، پس از حسین زنده نباشی! این حسین است كه در آستانة مرگ و شهادت است و تو آب سرد مینوشی؟! به خدا سوگند، این هرگز رسم دینداری من نیست.</font><font face="tahoma,arial,helvetica,sans-serif" size="2">و آب را بر فرات ریخت. به یاد عطش حسین، آب ننوشید تا خودش نیز همچون برادرش لب تشنه شهادت را استقبال كند و به این صورت، آموزگار راستین وفا باشد. </font>
text/html2013-11-17T19:26:35+01:00majnounhossein.irوحید اکبریعاشوراوحضرت اباالفضل عباس علیه السلام
http://majnounhossein.ir/post/229
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>صبح عاشورا دو سپاه رو در روی هم قرار داشتند، سپاه نار و سپاه نور. حسین بن علی(ع) همان یاران اندك خویش را كه به صد نفر نمیرسیدند سازماندهی كرد. «زهیر» را به فرماندهی جناح راست لشكر،«حبیب» را به فرماندهی جناح چپ سپاه خود گماشت. علم را به دست پر توانِ برادرش اباالفضل سپرد و خود و بنیهاشم در قلب سپاه قرار گرفتند.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>علمداری در میدانهای نبرد قدیم نقشی حسّاس داشت. پرچمدارانِ جنگ را از با صلابتترین و مقاومترین نیروهای مؤمن انتخاب میكردند. امام از آن جهت علم را به عباس سپرد كه قمر بنیهاشم، كفایت بیشتر و توان افزونتر برای حمل پرچم و مقاومت در میدان و استواری در رزم داشت و از دیگران شایستهتر بود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>عاشورا صحنة رساندن پیام، اتمام حجّت، بیم دادن وانذار بود. چندین بار امام و یاران ویژه او، خطاب به سپاه دشمن سخن گفتند، شاید كه بر اثر این خطابهها و موعظهها وجدانشان بیدار شود و خون پسر پیامبر را نریزند. امّا دلهای آنان سنگتر از آن بود كه این موعظهها و هشدارها در آن اثر كند.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>فاصله خیمه گاه تا میدان چند صد متر میشد. در یكی از مراحلی كه امام به میدان رفت و خطاب به آن قوم سخنرانی كرد، حرفهای امام به خواهرش رسید. صدای گریه و شیون از زنان و كودكان برخاست. حضرت، عبّاس و علی اكبر را نزد آنان فرستاد كه آنان را ساكت كنند، چرا كه آنان از این پس گریهها خواهند داشت.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>آتش جنگ افروخته شد و ابتدا به صورت نبرد تن به تن. از طرفین، دلیر مردانی قدم در میدان میگذاشتند و میجنگیدند. سپاه اندك و پرتوان امام، چه در نبرد تن به تن و چه در هجوم دستهجمعی، با حملههای دلیرانة خویش دشمن را میپراكندند. زمین زیر گامهای استوارشان میلرزید. میرزمیدند، مجروح میشدند، بر زمین می غلتیدند، میكشتند و كشته میشدند و زیباترین حماسههای جاوید را میآفریدند.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>عباس بن علی همچنان علم بر دوش، هدایت و فرماندهی میكرد و از بامداد عاشورا تا لحظة شهادت، یك نفس آرام نداشت. گاهی به مدد مجروحی میشتافت، گاهی به یاری یك رزمنده و نجات او از محاصرة دشمن میپرداخت، گاهی به حملههای برق آسا در میدان میپرداخت و صفوف دشمن را از هم میدرید و چون شیر میغرّید و میخروشید.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>در یك نوبت، چهار نفر از یاران امام كه ازكوفه آمده و به او پیوسته بودند و اسب نافع بن هلال در اختیارشان بود در میدان میجنگیدند و در محاصرة سپاه كوفه قرار گرفتند. این چهار تن عبارت بودند از عمروبن خالد، سعد، مجمع بن عبدالله و جنادة بن حارث. شرایطی بحرانی پیش امده بود و موقعیت، بازوی اباالفضل را میطلبید. حسین بن علی(ع) برادرش عباس را صدا كرد و او را به یاری آنان فرستاد. حملة عباس، محاصره كنندگان را فراری داد و ان چهار نفر از صحنه نجات یافتند. آنان زخمی بودند. عباس میخواست آنان را به پشت خطّ حمله و نزد امام برگرداند. امّا گفتند: عباس، ما را كجا میبری؛ ما تصمیم به شهادت گرفتهایم، ما را واگذار. دوباره به جهاد پرداختند. آنان حمله میكردند و علمدار كربلا هم همراهیشان میكرد و نقش مدافع از آنان را داشت. آنقدر جنگیدند تا همه یكجا و كنار هم به شهادت رسیدند.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>هجوم دشمن هر لحظه افزایش مییافت و تعداد شهیدان جبهة امام نیز بیشتر میشد. هرگاه كه اوضاع نبرد تیره و تار میشد و هجوم سپاه كوفه شدید میشد عباس پا در ركاب مینهاد و با حملات خود كوفیان را تار و مار میكرد. مایة آرامش خاطر حسین بن علی(ع) بود. برادرانش را به جهاد تشویق میكرد. به سه برادر خویش گفت كه به میدان روند و از امام دفاع كنند.برادرانش هر سه به فیض شهادت رسیدند.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>روز عاشورا از ظهر گذشته بود، نبرد ادامه داشت. یاران امام تعدادی در خاك و خون غلتیده بودند. نافع بن هلال، عابس شاكری، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، حرّ، جون، زهیر بن قین، حنظله، عمروبن جناده و خیلیهای دیگر شهید شده بودند. تشنگی بر اردوگاه امام حاكم بود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>نوبت به جوانان بنی هاشم رسیده بود. علی اكبر نخستین هاشمیی بود كه شربت شهادت نوشید. دیگران هم در پی او رفتند. مظلومیت، تنهایی و تشنگی بیتاب كننده بود. امّا عباس، همچنان پرچم مبارزه را استوار در دست داشت و سایه وار در پی امام حسین بود وخود را سپر حفاظتی او ساخته بود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoPlainText><FONT size=2 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>تشنگی بر حسین بن علی(ع) غلبه كرده بود. سوار بر اسب شد و به قصد فرات، بر بلندی مشرفِ بر آب بالا امد. میخواست خود را به آب فرات برساند و رفع عطش كند.عباس هم در برابر او بود و مراقب حضرت. فرمان به سپاه كوفه رسید كه مانع ورود امام به فرات شوند، چون میدانستند اگرامام آب بنوشد و رمقی تازه كند، تلفاتشان بسیار خواهد بود. گروهی در برابر امام صف آرایی كردند و تیراندازی به سوی امام آغاز شد. پانصد نفر مأمور بر آب بودند و در آن هیاهو میان امام و عباس فاصله انداختند. گرد عباس را گرفتند و او را از حسین بن علی جدا كردند. امّا عباس به تنهایی با آنان درگیری شدیدی داشت و مجروح شد و خود را از آن جا به امام رساند.(1)</FONT></P>text/html2013-11-17T19:21:56+01:00majnounhossein.irوحید اکبریشجاعت و وفا حضرت اباالفضل عباس علیه السلام
http://majnounhossein.ir/post/228
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>نه شجاعتِ دور از وفاداری ارزشمند است، نه از وفای بدون شجاعت كاری ساخته است. راه حق،انسانهای مقاوم و نستوه و عهد شناس و وفادار میطلبد. میدانهای نبرد، سلحشوری و شجاعتِ آمیخته به وفاداری به راه حق و ارمان والا و رهبر معصوم لازم است و اینها همه دربالاترین حدّ در وجود فرزند علی(ع) جمع بود. عباس از طرف مادر از قبیلة شجاعان و رزم آوران بود، از طرف پدر هم روح علی را در كالبد خویش داشت. هم شجاعت ذاتی داشت، هم شهامتِ موروثی كه معلول شرایط زندگی و محیط تربیت بود و بخشی هم زاییدة ایمان و عقیده به هدف بود كه او را شجاع میساخت.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>علی(ع) پدر عباس بود، بزرگ مردی كه به شجاعت معنایی جدید بخشیده بود. ابوالفضل العباس فرزند این پدر و پروردة مكتبی بود كه الگویش علی(ع) است. اینان دودمانی بودند سایه پروردِ شمشیر و بزرگ شدة میدانهای جهاد و خو گرفته به مبارزه و شهادت.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>صحنة عاشورا مناسبترین میدانی بود كه شجاعت و وفای عباس به نمایش گذاشته شود. وفای عباس در بالاترین حدّ ممكن و زیباترین شكل، تجلّی كرد. امّا بُعد شجاعتِ عباس، ان طور كه بایسته و شایسته بود، مجال بروز نیافت و این به خاطر مسؤولیتهای مهمّی بود كه در تدبیر امور و پرچمداری سپاه و آبرسانی به خیمهها و حراست از كاروان شهادت بر دوش او بود و عباس نتوانست آن گونه كه دوست داشت روح دریایی خود را در میدان كربلا در سركوب آن عناصر كینتوز و پست و بیوفا نشان دهد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>در عین حال صحنههای اندكی كه از حماسههای او در كربلا نقل شده نشانگر شجاعت بینظیر اوست. امّا وفای عباس، چون در نهایت تشنگی و مظلومیت پدیدار میشد، زمینه یافت تا به بهترین صورت نمایان شود و حماسة وفا برامواج فرات و در نهر علقمه ثبت گردد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>عباس در همة عمر، یك لحظه از برادرش و امامش و مولایش دست نكشید و از اطاعت و خدمت، كم نگذاشت. در تاریخ بشری، از گذشته تاكنون، هیچ برادری نسبت به برادرش مانند عباس نسبت به سیدالشهدا با صداقت و ایثارگر و فداكار و مطیع و خاضع نبوده است. وفا و بزرگواری و ادب او نسبت به امام به گونهای بود كه درتاریخ به صورت ضربالمثل درامده است. هرگز در برابر امامحسین(ع) آزروی ادب نمینشست مگر با اجازه، مثل یك غلام. عباسبرای حسین همانگونه بود كه علی برای پیامبر. حسینبنعلی(ع) را همواره با خطابِ «یا سیدی»، «یا ابا عبدالله»، «یابن رسول الله» صدا میكرد.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>صحنههایی كه از وفا و شجاعت عباس ظاهر شده است، همان است كه سالها پیش وقتی حضرت علی(ع) میخواست با امّ البنین (مادر عباس) ازدواج كند در نظر داشت و كربلا را میدید و نیاز حسین(ع) را به بازویی پرتوان، علمداری رشید، یاوری وفادار و سرداری فداكار و جانباز. عباس هم از كودكی در جریان كار قرار گرفته بود و میدانست كه ذخیرة چه روزی است و فدایی چه كسی؛ از این رو از همان دورانِ خردسالی ارادت و عشقی عمیق به برادرش حسین داشت و افتخار میكرد كه عاشقانه و از روی محبّت و صفا درخدمت برادر باشد و برادر را مولا و سرور خطاب كند و از این كه درخدمتِ دو یادگار عزیزِ پیامبر خدا و فاطمة زهرا یعنی امام حسن و امام حسین« باشد، احساس مباهات و سربلندی كند. با آن كه در قهرمانی و رشادت در حدّ اعلا بود امّا بیكمترین غرور، نسبت به برادرش ادب و اطاعت خاصّ داشت.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>عباس همة رشادت و مهابت و توان خویش را وقف برادر كرده بود. در دل دشمنان رعبی ایجاد كرده بود كه از نامش هم به خود میلرزیدند. قهرمانی و شجاعت و رشادتش همه جا مطرح بود. وفایش به حسین و فتوّت و جوانمردیاش نیز سایة امن و اسودهای بود كه گرفتاران و خائفان در پناه آن اسوده میشدند و احساس امنیت میكردند.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>او هم جوانمرد بود و كاردان، هم شجاع بود و با وفا، هم مؤدّب بود و مطیع فرمان مولا، هم متعبّد بود و اهل تهجّد و عبادت و محو در شخصیت برجستة برادرش حسین بن علی(ع) اینها بود كه او را به منصب فرماندهی و علمداری در كربلا رساند و توانست وفا و دلیری خود را در آن روز عظیم بهظهور برساند. به جلوههایی از روح سلحشور او در ترسیم حوادث عاشورا خواهیم رسید، امّا چون این جا سخن از شجاعت اوست به این صحنه توجّه كنید:</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>روز عاشورا «ماردبن صدیق» كه از فرماندهان قوی هیكل و بلند قامت سپاه یزید بود و تنها با دلاورانی همسان و همشأن خود می جنگید، آمادة نبرد شده غرق در سلاح و سوار بر اسبی قرمز رنگ به جنگ عباس بن علی امد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>پیش از پیكار، به خاطر این كه برعباس ترحّم كرده باشد از او خواست كه شمشیر برزمین افكند و تسلیم شود. رجزها خواند و غرّشها كرد. امّا عباس پاسخ او را در سخن و رجزخوانی داد و ملاحت و شجاعت خود را میراثی افتخارآفرین از خاندان نبوّت شمرد و از رشادتها و قهرمانیهای خود در عرصه های رزم سخن گفت و از این كه: باكی نداریم، پدرم علی بن ابیطالب همواره در میدانهای نبرد بود و هرگز پشت به دشمن نكرد، ما نیز توكّلمان بر خداست و... ناگهان در حملهای غافلگیرانه خود را به «مارد» رساند و با تكانی شدید، نیزة او را از دستش گرفت و او را بر زمین افكند و با همان نیزه، ضربتی بر او وارد اورد. سپاه كوفه خواستند مداخله كرده، او را نجات دهند. عباس پیشدستی كرد و همچون عقابی سریع بر پشت اسبِ «مارد» نشست و غلامی را كه به كمك «مارد» آمد بود به خاك افكند.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>شمر و عدّهای از فرماندهان به قصد تلافی این شكست بهسوی عباس حملهور شدند تا «مارد» را از مهلكه بیرون برند. عباس بر سرعت خود افزود و پیش از آنان خود را به«مارد» رساند و او را به هلاكت رساند و در نبردی با یزیدیان مهاجم، تعدادی را كشت.(1 رزم آوری و سرعت عمل و تحرّك بجا در میدان جنگ، سبب شد كه عباس، دشمن و حریف را بشكند و خود پیروز شود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl><FONT size=3 face=tahoma,arial,helvetica,sans-serif>وجود اباالفضل(ع) در سپاه حسین بن علی(ع) هم مایة هراس دشمن بود، هم برای یاران امام و خانوادة او و كودكانی كه در آن موقعیتِ سخت در محاصرة یك صحرا پر از دشمن قرار گرفته بودند، قوّت قلب و اطمینان خاطر بود. تا عباس بود كودكان و بانوان حریم امامت آسوده میخوابیدند و نگرانی نداشتند، چون نگهبانی مثل اباالفضل بیدار بود و پاسداری میداد.</FONT></P>text/html2013-11-17T19:20:03+01:00majnounhossein.irوحید اکبریالقاب حضرت اباالفضل علیه السلام
http://majnounhossein.ir/post/227
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>غیر از نام، كه مشخّص كنندة هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگیهای اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران متمایز میكند و به خاطر آن خصوصیات بر آنها «لقب» نهاده میشود و با آن لقبها آنان را صدا میزنند یا از آنان یاد میكنند. </FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>وقتی به القاب زیبای حضرت عباس مینگریم، آنها را همچون آیینهای مییابیم كه هركدام،جلوهای از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر كدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی است جاودانه.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>چه زیباست كه اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هركس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد كه با آن خوانده و یاد میشود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون شیرآسا حمله میكرد و دلیر بود و در میدانهای نبرد، همچون شیری خشمگین بود كه ترس در دل دشمن میریخت و فریادهای حماسیاش لرزه بر اندام حریفان میافكند.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>كُنیهاش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به این جهت كه در واقع نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیكی زادة او و مولود سرشت پاكش و پروردة دست كریمش بود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم میگفتند به خاطر مشكِ آبی كه به دوش میگرفت(1) و از كودكی میان بنی هاشم سقّایی میكرد(1»«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا، ساقی كاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمههای ابا عبدالله(ع) بود و یكی از مسؤولیتهایش در كربلا تأمین آب برای خیمههای امام بود و وقتی از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع) بستند، یك بار به همراهی تنی چند از یاران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب به خیمهها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب اوری برای كودكان تشنه به شهادت رسید(1) (كه در آینده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، كه همه از ساقیانِ حجاج بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات حفر كرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز صفّین هم سپاه علی(ع) پس از استیلا بر آب، سپاه معاویه را اجازه داد كه از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت جبهة علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این مرام و استمرار این فرهنگ و فرزانگی است. دركربلا هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان بنی هاشم زیباترین و جذابترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار میدرخشید.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفیعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورندة نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمة كرم بود و مردم حتی اگر با حسین(ع) كاری داشتند از راه عباس وارد میشدند، هم پس از شهادت به كسانی كه به نام مباركش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ایمان و ایثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر میآورد. بسیارند آنان كه با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه كرم و فتوّت او، شفا یافتهاند یا مشكلاتشان برطرف شده و نیازشان بر آمده است. دركتابهای گوناگون، حكایات شگفت وخواندنی از كرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است.(1) خواندن و شنیدن این گونه كرامات (اگر صحیح و مستند باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت انسان میافزاید(1).</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>یكی دیگر از لقبهای او «رئیس عسكر الحسین» است،(1) فرمانده سپاه حسین(ع).</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. این لقب در ارتباط با نقش پرچمداری عباس در كربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در ركاب امام حسین(ع) بود و خود سیدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب كرد كه نشاندهندة نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بندة شایسته) لقب دیگری است كه در زیارتنامة او به چشم میخورد، زیارتنامهای كه امام صادق(ع) بیان فرموده است. این كه یك حجّت معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع خدا و رسول و امام معرفی كند، افتخار كوچكی نیست.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>یكی دیگر از لقبهایش «طیار» است، چون همانند عمویش جعفر طیار به جای دو دستی كه از پیكرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند. این بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در كودكی عباس، آن هنگام كه دستهای او را میبوسید و میگریست به اهل خانه داد تا تسِلای غم و اندوه آنان گردد.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>«مواسی» از لقبهای دیگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگی و فدا شدن او در راه برادرش امام حسین(ع) دارد.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>برای عباس بن علی(ع) شانزده لقب شمردهاند(1) كه هریك، جلوهای از روح بلند و عظمت او را نشان میدهد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>عباس در طول زندگی، پیوسته جانش را سپر حفاظت از امام زمان خویش ساخته بود و همراه امام حسین بود و از او جدا نمیشد و در راه حمایت از او میجنگید(1). سایه به سایة امام حركت میكرد و خود، سایهای از وجود سیدالشهدا بود. با آن كه خود از نظر علم و تقوا و شجاعت و فضیلت، در درجة بالایی بود و الگویی مثال زدنی در این بزرگیها و كرامتها محسوب میشد، امّا خود را یك شخصیت فانی در وجود برادرش و ذوب شده در سیدالشهدا و مطیع محض مولای خود ساخته بود و آن گونه عمل میكرد تا به دیگران درس «ولایت پذیری» و موالات و مواسات بیاموزد و شیوة صحیح ارتباط با ولی خدا را نشان دهد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>شاید این نكتة لطیف كه میلاد امام حسین در سوم شعبان و میلاد اباالفضل در چهارم شعبان است، رمز دیگری از وجودِ سایهای آن حضرت نسبت به خورشید امامت باشد، كه در تمام عمر و همهء زندگی، حتی در روز تولّد هم، یك روز پس از امام حسین است و شاهدی بر این پیروی و متابعت (البته با حدود بیست سال فاصله) .</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>در حادثة عاشورا و در آن شب موعود و خدایی هم، محافظت و پاسداری از خیمههای حسینی را بر عهده داشت و نگهبان حریم و حرم امامت بود.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>این لقبهای معنیدار و گویا، هر یك تابلویی است كه فضایل او را نشان میدهد و ما را به خلوتسرای روحِ بلند و قلبِ استوار و ایمان ژرف و جانِ نورانی او رهنمون میشود و محبّت آن سرباز فداكار قرآن و دین را در دلها افزون میسازد.</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>اینك كه سخن از كنیهها و لقبهای اوست، همین جا به برخی تعابیر كه ائمّه دربارة او دارند، اشاره میكنیم:</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>در زیارتنامهای كه از قول امام صادق(ع) روایت شده است، خطاب به حضرت عباس(ع) چنین آمده است:</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>»سلام بر تو، ای بندة صالح، فرمانبردار خدا و پیامبر و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین. خدا را گواه میگیرمكه تو بر همان راهی رفتی كه مجاهدان و شهیدانِ «بدر» رفتند: راه مجاهدان راه خدا، خیرخواهان در جهاد با دشمنان خدا، یاوران راستین اولیای خدا و مدافعان از دوستان خدا...«(1).</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>تعبیرات بلندی را كه امام صادق(ع) دربارة او دارد در بخشهای پیشین نیز یاد كردیم.(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>در زیارت ناحیة مقدّسه نیز كه از زبان امام زمان(ع) امده است، خطاب به او چنین دارد:</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>»سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین، ان كهجانش را فدای برادرش كرد، آن كه از دیروزِ خود برایفردایش بهره گرفت، آن كه خود را فدای حسین كردوخود را نگهبان او قرار داد، آن كه دستانش قطع شد...«(1).</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>و چه زیبا این روح مواسات و ایثار، در اوج تشنگی در شطِّ فرات، در این شعرها ترسیم شده است:</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>كربلا كعبة عشق است و من اندر احرام</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2> شد در این قبلهء عشّاق، دو تا تقصیرم</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2> دست من خورد به آبی كه نصیب تو نشد</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2> چشم من داد از ان آبِ روان، تصویرم</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2> باید این دیده و این دست دهم قربانی</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2> تا كه تكمیل شود حجّ من و تقدیرم(1)</FONT></P>
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0px 15px; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl align=justify><FONT size=2>از بزرگترین فضیلتها و عبادتهای وی، نصرت و یاری پسر پیامبر و حمایت ازفرزندان زهرای اطهر و سیراب كردن كودكان تشنة اباعبدالله الحسین(ع) بود و فدا كردنِ جانِ عزیز در این راه پاك. </FONT></P>text/html2013-04-17T08:05:10+01:00majnounhossein.irوحید اکبریمختار و قیام توابین
http://majnounhossein.ir/post/223
<font face="Tahoma" size="2">مختار ثقفى، شش ماه پس از مرگ یزید، به كوفه آمد و با اوجفعالیتهاى توابین رو
به رو شد. توابین آمادهى قیام بودند. مختار نسبتبه قیام توابین نظر مساعدى
نداشت. او این قیام راناكام مىدانست. مختار از فرماندهى قیام انتقاد مىكرد و
مىگفت: سلیمان تجربهاى از جنگ ندارد. </font>
<p><font face="Tahoma" size="2">تبلیغات مختار علیه سلیمان بن صرد خزاعى بسیار مؤثر بود. حدود دو هزار نفر از
توابین به مختار پیوستند. </font></p><font size="2">
</font><p><font face="Tahoma" size="2">درباره علت مخالفت مختار ثقفى با سلیمان بن صرد خزاعى تنهاگفته شده است كه وى
كارایى نظامى سلیمان بن صرد را قبول نداشتاما سلیمان بن صردخزاعى در زمان
قیام، بیش از 90 سال عمر داشتو حداقل پنجاه سال تجربهى نظامى داشت. او درتمام
جنگهاى امامعلى(ع)علیه دشمنان اسلام شمشیر كشیده بود. بقیه فرماندهانتوابین
نیز جزو دلاوران عرب و پهلوانان كوفه بودند كه سابقهىحداقل چهل ساله در جنگ
داشتند. </font></p><font size="2">
</font><p><font face="Tahoma" size="2">به نظر مىرسد علت مخالفت مختار ثقفى با سلیمان بن صرد خزاعى،به ارتباط مختار
ثقفى و عبدالله بن زبیر برمىگردد. مختار قبلاز ورود به كوفه، مدتى به خدمت
عبدالله بن زبیر در آمده بود. از سوى دیگر گفته شده است كه مختار كه در حادثهى
عاشورا دركوفه زندانى شده بود، با وساطت داماد خود كه از طرفدارانعبدالله بن
زبیر بود، آزاد شده بود. به نظر مىرسد كه عبداللهبن زبیر، مختار را به كوفه
روانه كرده بود تا فرماندهى قیام رابه دستبگیرد. فرماندار كوفه كه كارگزار ابن
زبیر بود، اطلاعاتكاملى از فعالیتهاى توابین را به ابن زبیر داده بود و ابن
زبیرمختار را از حجاز به عراق فرستاد تا رهبرى قیام را در اختیاربگیرد و به این
صورت ابن زبیر بتواند از جنبش خونخواهى امامحسین(ع)به نفع خویش بهره بجوید.
</font></p><font size="2">
</font><p><font face="Tahoma" size="2">اكثریت توابین همچنان به پیمان خود وفادار ماندند و فرماندهىسلیمان بن صرد را
پذیرفتند. به هرحال، ماههاى آخر آمادگى براىقیام سپرى شد و شیعیان آمادهى
انتقام از قاتلان امامحسین(ع)شدند. </font></p><font size="2">
</font>text/html2013-04-17T08:03:32+01:00majnounhossein.irوحید اکبریفرصت طلایى قیام توابین
http://majnounhossein.ir/post/222
<font face="Tahoma" size="2">عبدالله بن زبیر مانند پدرش دشمن اهلبیتبود ولى دشمن مشتركباعثشد تا در
برابر شیعیان نرمى نشان دهد. او داعیهى خلافتداشت و دشمنش یزید و سپس مروان
بود. یزید، یك بار در واقعه حرهضربهاى سنگین به او وارد كرده بود و اینك پس
از مرگ یزید،بهترین فرصتبراى او فراهم شده بود تا بدون كمترین هزینهاى،بتواند
انتقام بستاند; زیرا توابین مىخواستند با حكومتشامنبرد كنند. عبدالله بن
زبیر با شیعیان امام على(ع)میانهى خوبىنداشت ولى دشمن مشترك سبب شد تا
فرماندارش در برابر قیامتوابین، نرمى به خرج دهد. فرماندار كوفه، عبدالله بن
یزید به مردم گفت: </font>
<p><font face="Tahoma" size="2">به من خبر رسیده است كه گروهى از شما مىخواهند به خونخواهىحسین(ع)قیام كنند.
خداوند این گروه را مورد رحمتخود قرار دهد. به خدا سوگند، به من گفتند كه چه
افرادى مىخواهند قیام كنند وخانههایشان راهم نشان دادند و حتى دستور دادند تا
آنها رادستگیر كنم; اما من خوددارى كردم و گفتم: </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">اگر بامن جنگ كردند، با آنان مىجنگم ولى براى چه با من جنگكنند؟! به خدا
سوگند، من قاتل حسین(ع)نیستم. به خدا سوگند، منهم از كشته شدن او كه رحمتخدا
براوباد. ناراحتشدم. بههرحال، افرادى كه مىخواهند قیام كنند، در امان هستند.
آشكاراقیام كنند و به سوى قاتل حسین(ع)به راه بیفتند. من هم پشتیبانشما هستم.
پسرزیاد قاتل حسین(ع)و یارانش است.او در حال لشكركشىبه عراق است. من دیشب او
را در كنار پل «منبج» دیدم. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">ابراهیم بن محمد بن طلحه(نوهى طلحه)كه سرپرستخراج(مالیات)كوفه بود، از سخنان
فرماندار بر آشفت و به مردمگفت: اى مردم! سخنان این مرد سست و چرب زبان، شما
را غافلنكند. هركسى قیام كند، كشته خواهد شد. اگر كسى علیه ما قیامكند، او را
خواهیم كشت. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">مسیب بن نجبه سخنان او را قطع كرد و گفت: اى فرزند پیمان شكنان(ناكثین)! تو با
شمشیر خود ما را تهدیدمىكنى! تو زبونتراز آن هستى كه ما راتهدید كنى. ما تو
را بهخاطر دشمنى با ما، سرزنش نمىكنیم، چون پدر بزرگ و پدرت راكشتهایم. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">عبدالله بن وال هم گفت: چرا بین ما و فرماندار دخالت مىكنى؟! تو حاكم كوفه
نیستى، تو تنها مامور دریافت جزیه هستى. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">ابراهیم بن محمدبن طلحه، فرماندار كوفه را تهدید كرد كه بهابن زبیر گزارش
خواهد داد. فرماندار كوفه با عذرخواهى از اومانع این كار شد. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">سخنان فرماندار كوفه، توابین را داراى یك فرصت طلایى براىشروع قیام نمود. دیگر
نیازى به فعالیتهاى پنهانى نبود. تبلیغاتو عضوگیرى توابین سرعت گرفت. روز به
روز برشمار افرادى كه براىخوانخواهى امام حسین(ع)اسم نوشته بودند، اضافه شد.
</font></p>
text/html2013-04-17T08:02:44+01:00majnounhossein.irوحید اکبریفرصت طلایى قیام توابین
http://majnounhossein.ir/post/221
<font face="Tahoma" size="2">عبدالله بن زبیر مانند پدرش دشمن اهلبیتبود ولى دشمن مشتركباعثشد تا در
برابر شیعیان نرمى نشان دهد. او داعیهى خلافتداشت و دشمنش یزید و سپس مروان
بود. یزید، یك بار در واقعه حرهضربهاى سنگین به او وارد كرده بود و اینك پس
از مرگ یزید،بهترین فرصتبراى او فراهم شده بود تا بدون كمترین هزینهاى،بتواند
انتقام بستاند; زیرا توابین مىخواستند با حكومتشامنبرد كنند. عبدالله بن
زبیر با شیعیان امام على(ع)میانهى خوبىنداشت ولى دشمن مشترك سبب شد تا
فرماندارش در برابر قیامتوابین، نرمى به خرج دهد. فرماندار كوفه، عبدالله بن
یزید به مردم گفت: </font>
<p><font face="Tahoma" size="2">به من خبر رسیده است كه گروهى از شما مىخواهند به خونخواهىحسین(ع)قیام كنند.
خداوند این گروه را مورد رحمتخود قرار دهد. به خدا سوگند، به من گفتند كه چه
افرادى مىخواهند قیام كنند وخانههایشان راهم نشان دادند و حتى دستور دادند تا
آنها رادستگیر كنم; اما من خوددارى كردم و گفتم: </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">اگر بامن جنگ كردند، با آنان مىجنگم ولى براى چه با من جنگكنند؟! به خدا
سوگند، من قاتل حسین(ع)نیستم. به خدا سوگند، منهم از كشته شدن او كه رحمتخدا
براوباد. ناراحتشدم. بههرحال، افرادى كه مىخواهند قیام كنند، در امان هستند.
آشكاراقیام كنند و به سوى قاتل حسین(ع)به راه بیفتند. من هم پشتیبانشما هستم.
پسرزیاد قاتل حسین(ع)و یارانش است.او در حال لشكركشىبه عراق است. من دیشب او
را در كنار پل «منبج» دیدم. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">ابراهیم بن محمد بن طلحه(نوهى طلحه)كه سرپرستخراج(مالیات)كوفه بود، از سخنان
فرماندار بر آشفت و به مردمگفت: اى مردم! سخنان این مرد سست و چرب زبان، شما
را غافلنكند. هركسى قیام كند، كشته خواهد شد. اگر كسى علیه ما قیامكند، او را
خواهیم كشت. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">مسیب بن نجبه سخنان او را قطع كرد و گفت: اى فرزند پیمان شكنان(ناكثین)! تو با
شمشیر خود ما را تهدیدمىكنى! تو زبونتراز آن هستى كه ما راتهدید كنى. ما تو
را بهخاطر دشمنى با ما، سرزنش نمىكنیم، چون پدر بزرگ و پدرت راكشتهایم. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">عبدالله بن وال هم گفت: چرا بین ما و فرماندار دخالت مىكنى؟! تو حاكم كوفه
نیستى، تو تنها مامور دریافت جزیه هستى. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">ابراهیم بن محمدبن طلحه، فرماندار كوفه را تهدید كرد كه بهابن زبیر گزارش
خواهد داد. فرماندار كوفه با عذرخواهى از اومانع این كار شد. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">سخنان فرماندار كوفه، توابین را داراى یك فرصت طلایى براىشروع قیام نمود. دیگر
نیازى به فعالیتهاى پنهانى نبود. تبلیغاتو عضوگیرى توابین سرعت گرفت. روز به
روز برشمار افرادى كه براىخوانخواهى امام حسین(ع)اسم نوشته بودند، اضافه شد.
</font></p>
text/html2013-04-17T08:02:05+01:00majnounhossein.irوحید اکبریخرید اسلحه برای قیام توابین
http://majnounhossein.ir/post/220
<font face="Tahoma" size="2">توابین، پنهانى به خرید اسلحه مىپرداختند. آنان از ترس فاش شدن نقشهى قیام،
در تهیهى ساز و برگ نظامىاحتیاط فراوان به خرج مىدادند. كوفه پس از مرگ
یزید، دورانپرتلاطمى را گذراند. سه فرماندار پس از مرگ یزید، در مدت شش ماهبه
كوفه آمده بودند و زمامدارى آنجا را برعهده گرفته بودند. </font>
<p><font face="Tahoma" size="2">فرماندار نخست، كارگزار یزید بود. مردم كوفه پس از مرگ یزیدسربه شورش گذاشتند و
عمروبن حریث را عزل و «عامر بن مسعود»را به فرماندارى كوفه نصب كردند. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">همان طور كه قبلا گفتیم، رهبران قیام توابین بااین شورش موافقنبودند. سه ماه
از این شورش نگذشت كه عبداللهبنزبیر، فرماندارمنتخب مردم را عزل و «عبدالله
بن یزید» را به جاى او نصبكرد. </font></p>
<p><font face="Tahoma" size="2">شیعیان پنهانى با یكدیگر جلساتى داشتند و مبلغان توابین نیزفعالیتهاى تبلیغى
خود را ادامه دادند. كوفه در تب و تاب یكجنبش بزرگ مىسوخت تا این كه فرماندار
جدید، در نخستین عكسالعمل در برابر اقدامات توابین، موقعیت تازهاى براى قیام
فراهمساخت. </font></p>